۱۳۸۸/۱/۲۳


تنهایی

تنهایی مرگ است.
ما به تنهایی می میریم.
مرگ در تنهایی
، مطلقِ مرگ است.




اعدام
سالها پیش یک میدان تهران اسمش اعدام بود.
اتوبوس‌های شهری مسافران را در این ایستگاه سوار و پیاده می‌‌کردند.
ایستگاه دیگری زندان و ایستگاهی کشتارگاه بود.
در کشتارگاه عده بیشماری زندگی‌ می‌‌کردند.




اگه زندگی اینه







موج اعدامها باز ما را زنده کرد. ظاهرا اراذل واوباش اعدام شده اند: چاقوکشان دولتی چاقوکشان غیردولتی را دار زده اند.
اراذل به طناب دار بوسه می زنند ومردانه می میرند.
هر چه اعدامها رذیلانه است، مرگ ها مردانه است.
ما این جور مرگها را آرزو داریم، اما فقط از دیگران انتظار داریم.
آیا مردگان ما همه اینگونه مرده اند؟
اعدامی ها ظاهرا
آنچه ما آنرا ایمان و آرمان می نا میم نداشته اند، اما آرمانی مرده اند.
از کدامیک از ما این جور مرگها بر می آید؟
مرگِ عشقلاتیِ عشقلاتی ها عقلای قوم را متحیر کرده است: تلاش می شود ثابت شود در میان اراذل زندانیان سیاسی هم بُر خورده اند؛ این آنان بوده اند که اینگونه مرده اند...
این تلاشها مذبو حانه است.
در روزگار تسلیم و حقارتِ الاحقرها،
اصغر درازه و رمضون یخی و حسین یه کتی و ممد دماغو در فرصت مرگ - بزرگترین فرصت زندگی - به تماشاچیان مرگشان می خندند.
گیتا، یک خواننده زن کو چه بازار سالها پیش خوانده بود: اگه عشق همینه، اگه زندگی اینه، نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه.
این سرود انترناسیونال عشقلاتی ها ست.




یادداشت های من

یادداشتهای من پراکنده و کوتاه هستند. من وقت و حوصله ام کم است. از این رو کم می نویسم.
خوانندگان من گم و گور می شوند.
هر که هر چه میخواند آن را با خود می برد. برای مرور نوشته هایم باید خوانندگانم را پیدا کنم.
این کار طاقت فرساست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فهرست وب‌لاگ‌های ايرانی