در درسهای اجباری دینی ابوسفیان و معاویه شنیده بودیم، اما فکر می کردیم، درسها که تمام شد، آنها هم تمام می شوند.
اسمهای مهجور اما مدام از بلندگوی مساجد و امامزاده ها تکرار می شود.
بلندگوها صدای زار زار عزاداران موهوم را در خیابانها پخش می کنند.
با صدای زاری می خوابیم، با صدای زاری بیدار می شویم و در خواب و بیداری راه می رویم
ابوسفیان و معاویه با بنزهای ضد گلوله از مقابل ما عبور می کنند
در پی شان
اشقیای شمشیر به کف بر ترک موتورها خیابانها و کوچه ها را خط خط می کنند.
کنار خیابان خون استفراغ می کنیم و
گیج و منگ
تاریخ اسلام را مرور می کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر