روانشناسی قدرت: توده بی شکل در دیدار با "رهبر" قاتلی که خیلی ازآنها را کشته و اینک "لبخندی دلنشین" به لب دارد
رهبر در "افطاري آقا با دانشجوها" به دانشجویان زرشک پلو با مرغ داده است.
به جز این مورد به ظاهر بی اهمیت، به همه چیز دیدار "رهبر" با دانشجویان دقت کرده ایم، جز به یک چیز: آنجا که رهبر، به قول یک دانشجوی بسیجی "خيلي صميمي و با لبخندي دلنشين" در مورد تعریف یک جملهای از عدالت، حکایتی از شیخ انصاری "گفتند" و دانشجویان خندیدند.
این خنده، که گاه مثل بغض گریه میترکد، زیاد در دیدارهای "رهبر" با "عاشقان رهبر" دیده میشود. در زمان خمینی هم موارد مشابه فراوان دیده ایم. تلفیقی از رعب، احترام و تسلیم از این گریه - خنده ها به بیننده متبادر می شود.
مناسبات قدرت در نظام ولایت فقیه، مراد - مریدی و پدر- فرزندی است: پدر، فرزند را می زند و فرزند متنبه به نزد پدر می آيد و نوازش می شود. در همین دیدار، رهبر(پدر) به فرزندانش اجازه شیطنت هم می دهد، یعنی اجازه می دهد آنها کمی هم انتقاد کنند و به خاطر انتقاد مورد تشویق پدرهم قرار بگیرند. پدر قول رسیدگی به شکایات میدهد و بعد لطیفهای تعریف میکند و جمع را زیر سلطه پدارانه خود میگیرد و عد ه ای از سروکول هم بالا می روند که دست "آقا" را ببوسند و بعد همه، تسلیم و راضی، می نشینند زرشک پلو با مرغ می خورند...
مقایسه این "دیدار صمیمانه" با دانشجویان با آن نماز جمعه دو سه ماه پیش، که رهبر در ترس و لرز از قیام مردم، فرمان قتل عام داد، دو روی سکه چهرهٔ رهبر را نمایان میکند. در آن نماز جمعه، رهبر ترسیده از قیام میلیونی مردم، اعتماد به نفس نداشت و برای نجات خود، با ایجاد ترحم در مریدان در مورد "جسم معلول" خودش، امر به خون ریزی داد... دو سه ماه بعد، دیدار با دانشجویان در حالی صورت می گیرد که رهبر، مردم را قلع و قمع کرده و به خصوص در حمله به کوی دانشگاه کلی دانشجو کشته، صدها نفر را دستگیرو زیر شکنجه به اعتراف واداشته و به زعم خودش از ملت زهر چشم گرفته.
این رهبر در وضعیت بعد از قتل عام، دنبال تثبیت قدرت در نقش "پدر"ی است که فرزند کتک خورده و متنبه شده خود را دیدار میکند. اینجاست که رهبر(پدر) فرزند را کمی مینوازد، برایش لطیفه تعریف میکند و دستی به سر و گوشش می کشد و:
"نماينده تشكل بسيج دانشجويي... خيلي با جسارت و البته با خجالت و احترام از آقا خواست اگر شما اجازه بديد براي دست بوسي خدمت برسم چون بچه هاي بيت اجازه نميدن. آقا هم با لبخند رخصت دادند. در اين هنگام بود كه نظم جلسه بهم خورد و همه عقبي ها براي ديدن اين صحنه نيم خيز و از جا بلند شدند. بعد از نماينده بسيج آقا به مجري اشاره كردند كه ساير بچه هاي قبلي كه هم مي خواستند براي روبوسي خدمت آقا برسند هم بيان."...
"در آخر برنامه مثل سنوات قبل همه بعد از نماز براي رسيدن به سر سفره و گرفتن جا براي رفقاشون پريدند. و خوب از اقتضائات جواني همينه ديگه!...
منتها افطاري امسال از نظر من يه فرقي با سال هاي پيش داشت و اونم حضور طولاني مدت آقا سر سفره افطاري بود... كه تحسين همه را برانگيخته بود".
این گونه است که قدرت، می کوشد خود را تثبیت کند.
اما قدرت کور است و کور خوانده است: مردم پدر این پدر سوخته قاتل را در می آورند.
منبع عکسها ونقل قولها:
http://haqiqattalab.blogfa.com/post-40.aspx
کاملا با شما موافقم که این موجودات رهبر را با پدر خود یکسان پندشته و عشق ارضا شده یا نشده خود به پدرشان را در بزرگسالی نثار "مقام عظمای ولایت" میکنند، فرقی هم نمیکند که این عظما چه کسی باشد. برای مطلب بیشتر در مورد انواع ذوب شدگان میتونید به اینجا نگاهی بکنید:
پاسخحذفhttp://shafakhaneh.blogspot.com/2009/07/blog-post.html